دیروز تمام شد امروز تحویل دادم فردا جلسه داریم آری... کار دشواری بود یک هفته وقت سنگینی گذاشتم فشار زیادی که مبادا کمکاری کرده و مصداق «ویلٌ للمطفّفین» شوم کارفرما: یکی از نهادهای آموزشی رسمی و معروف و هدف: ارائه نقشه راه رسیدن به مهندسی فرهنگی آن نهاد
حدود 300 صفحه مطلب جمعآوری کرده همه را مطالعه نموده ساعتها به دیوار نگاه کرده و فکر کرده بودم گاهی هم به تلویزیون روشن نگاه میکنم و میاندیشم اصلاً تصاویر را نمیبینم انگار فقط همین که سر و صدا میکند کافیست سکوت مانع تفکر است جدّاً ذهنم در جولان، فرسنگها را طی میکند، عرصههایی را میبینم به نحو Remote. پرواز ِ Virtual است، در قلمرو بلنداندیشان... گاهی که راهمان میدهند!
دبیرخانه شورای انقلاب فرهنگی در این زمینه زحمت کشیده وقتی که رهبری، «مهندسی فرهنگی» کشور را از آنها خواست فکر نمیکردم موفق شوم به نظرم کار بزرگی میآمد و اعتماد به نفسم به اندازه کافی نبود ولی لطف خداوند مثل همیشه همیشه بوده و همیشه خواهد بود، إنشاءالله!
این سرفصلها در طرح گنجانده شد: - ضرورت و نیاز - موضوع - پیشینه و سابقه - انتظارات و اهداف - دادههای مورد نیاز - موضوعات کارشناسی - تشکیل کارگروه اصلی - تشکیل کمیتههای کارشناسی - برنامه کارگروه و کمیتهها - تخمین هزینهها - محصولات نهایی و عنوان آن را چنین برگزیدم: «ترسیم مسیر دستیابی به الگوی جامع برنامهریزی فرهنگی»
در بخشی از مقدمه آمده است: «نگاه به فرهنگ از دو زاویه میسّر است؛ یکبار به نحو استقلالی بماهُوَهُوَ و در جوار سایر عناصر و ابعاد شکلدهنده نهاد اجتماعی و دیگربار به صورت مزجیافته با تمام ساختارهای آن. آنگاه که فرهنگ را بمثابه یک کلّ مینگریم، برای تنظیم و ساختواری آن از «مهندسی فرهنگ» سخن میگوییم و هرگاه نهاد اجتماعی را ترکیبی از اجزاء مختلفه بنگریم که فرهنگ در جزءجزء آن حضور دارد و با تمامی خُرده عملکردها ترابط مستقیم و مستحکم، از «مهندسی فرهنگی» دم میزنیم. لاجرم باید هر دو مقوله را بررسی کرد؛ از منظر «کلان» باید «نظام فرهنگی» را تحلیل و ساختیابی نمود و از منظر «خُرد» ارتباط «اوصاف فرهنگی» را با تمامی عناصر و اجزاء مجموعه ملاحظه کرد.»
مدتها بود، حدود چهار سال، که اینگونه از کار شبانهروزی و پیوسته لذت نبرده بودم! پیشترها جوانتر که بودم از فشار کار، هر چه که بیشتر میشد، خرسند میشدم هر روز چند ساعت مطالعه چند ساعت تفکر چند ساعت نوشتن چند ساعت هم درس خواندن کلاس هم که میرفتیم برنامهنویسی هم میکردیم تازه بقیه وقت هم با رفقای طلبه و غیر طلبه به گعده میگذشت و اندکی تفریح! چقدر وقت زیاد بود برای فعالیت. مدتی سلب توفیق شدم همان مقولهای که با ترکیب «ذُبِحَ العِلمُ» از آن یاد میشود :) اما توفیق الهی بازگشت برکت افتاد به عمرم دوباره چند ماه است دوباره مثل گذشته میدوم آهویی که از بند گریخته... پاهایم از تنبلی سست شده بود این چند سال! خدایا شکرت!
بهانه: اگر نام نبردم از آن نهاد گمانم عدم مصلحت فعلی بود نهایتاً هر چه نوشته شود، در وبسایت ِ نوشتهها اعلان خواهد شد روزی هر چیز وقتی دارد... گاهی... زمانی... عصری... فبعمری تمامه أسعی! برچسبهای مرتبط با این نوشته:
|